به قلم سید یاسر جبرائیلی آنچه که علامت سوال بزرگی در برابر حوادث روزهای گذشته استان مسلمان نشین سین کیانگ چین قرار داد، روشن بودن ماهیت یک طرف قضایا بود: باور اینکه غرب اسلام ستیز و مسلمان کش به ناگاه از سر دردهای انسانی، پرچم حمایت از اسلام برافراشته باشد، سخت می نمود و همین امر تردیدهای فراوانی درباره حوادث سین کیانگ، به وجود آورد. قبل از برشمردن طرف های درگیر در ناآرامی های اخیر سین کیانگ و تشریح نیات آنها، ابتدا اصل قضایا و علت درگیری ها را مرور می کنیم. ماجرا از آنجا آغاز شد که اویغورهای مسلمان در اعتراض به کشته شدن دو تن از همکیشان خود به دست افراد قوم «هان» (قوم غیر مسلمان) و عدم جدیت مقامات چینی در پیگیری قضیه، به خیابان های شهر ارومچی ریخته و خشم فرو خورده خود را از چندین دهه تبعیض و بی عدالتی فریاد زدند. قوم «هان» اما این بار نیز با اطمینان از حمایت قاطع دولت چین، افراد خود را به خیابان ها ریخت تا تظاهرکنندگان اویغور را سرکوب کند. رویارویی دو قوم، درگیری شدیدی را در پی داشت که به کشته شدن 184 نفر شامل 137 تن از قوم هان، 46 نفر از قوم اویغور و یک نفر مسلمان هوئی منجر شد. در اینکه ریشه این درگیری ها در احساس برتری قوم هان نسبت به مسلمانان اویغور و تبعیض های موجود در جامعه چین است، شکی نیست. دولت چین به دنبال الحاق منطقه مسلمان نشین سین کیانگ به خاک خود در سال 1949، دست به برهم زدن ترکیب جمعیتی این منطقه زد و با روانه کردن مردمی از قوم هان به سین کیانگ، موازنه جمعیتی این منطقه را به نفع قوم «هان» یعنی به سود دولت چین برهم زد. تا بتواند به سهولت آن را در کنترل خود نگه دارد. محدودیت های زیادی برای مسلمانان اویغور ایجاد شد. با افزایش تضاد نژادی، به تدریج نطفه درگیری های قومی نیز بسته شد تا سرانجام روزهای میانی تیرماه 88 شاهد رویارویی خونین این دو قوم باشد. بنابراین، آنچه که در این قضایا به دولت چین مربوط بوده و مورد اعتراض است، اتخاذ سیاست های تبعیض آمیز علیه قوم اویغور است؛ اعتراضی که مسلمانان جهان نسبت به تمامی دولت های غیراسلامی درباره وضعیت اقلیت مسلمان آن جوامع دارند. در پی این درگیری های قومیتی اما دو جریان در هم تنیده با موقعیت های متفاوت جغرافیایی، با نیاتی که به هیچ رو نشانی از دلسوزی برای مسلمانان در آن پیدا نیست، با اشتیاق زاید الوصفی دست به مصادره آن به نفع اهداف خویش زدند. جریان اول شامل مخالفان جهانی چین است که حوادث اخیر را فرصت بی بدیلی برای پیگیری بحث تجزیه استان سین کیانگ از چین می داند، منطقه ای بی نهایت استراتژیک که یک ششم خاک چین را تشکیل داده و بزرگترین منابع نفتی و گازی این کشور و نیز معادنی چون طلا، زغال سنگ و نقره در آنجا قرار دارد. جدا شدن سین کیانگ از چین، قطعاً کار پکن را برای همیشه در معادلات جهانی با دشواری های جدی روبرو خواهد کرد. واشنگتن مهره لازم برای مصادره اغتشاشات را در اختیار داشت. «ربیعه قدیر» زنی 62 ساله و ثروتمند است که در سال 1999 به جرم جاسوسی برای آمریکا در چین به زندان افتاد و اگرچه به هشت سال زندان محکوم شد، اما در سال 2005 توانست با وساطت کاخ سفید آزاد شده و راهی واشنگتن شود. هم اکنون از قدیر با عنوان رهبر تجزیه طلبان یاد می شود و غرب سعی دارد درگیری های قومیتی چین را شورش های یکجانبه قوم اویغور با هدف تجزیه جا بزند. کنگره آمریکا در روزهای اخیر رسماً از وی و جریان تجزیه طلبی حمایت کرد. «بیل دلهانت» به نمایندگی از حزب دموکرات و «دانا روهراباچر» به نمایندگی از جمهوریخواهان در ساختمان کنگره در کنار ربیعه قدیر حضور یافته و ضمن اعلام حمایت از وی، او را شخصی خواندند که سه بار برای دریافت جایزه صلح نوبل نامزد شده و تأکید کردند که چین نباید به وی افترای تجزیه بزند. «ایان کلی» سخنگوی وزارت خارجه آمریکا نیز اذعان کرد که «قدیر از بنیاد اعانه ملی برای دموکراسی (NED) کمک های مالی دریافت می کند» (ان.ای.دی.سازمانی است که از طرف کنگره آمریکا مأموریت حمایت مالی از جنبش های تجزیه طلبی در کشورهای مخالف واشنگتن را به عهده دارد). این است که خبر و تحلیل درباره «جنبش تجزیه طلبی» از پرده رسانه های غربی پایین نمی آید و در تصاویری که ضمیمه این تحلیل ها می شود، کسانی به نام اویغورها، پلاکاردهایی انگلیسی در حمایت از تجزیه و استقلال تبت و تایوان! نیز در دست گرفته اند... مناطقی که به هیچ وجه مسلمان نشین نیستند. جریان دوم اما جریانی در داخل ایران است که در هر حادثه ای، ماهیت ماجرا و طرف های درگیر هرچه و هر که باشد، برایش تفاوتی نمی کند. هدف، همراهی با غرب در همه وجوه و به هر شکل ممکن است و در این راه، چشم و گوش بسته و به عبارت بهتر «فکر» بسته، در خدمت اهداف غرب گام برمی دارد. علی رغم اینکه اکثر کشته شدگان درگیری های اخیر چین از قوم غیر مسلمان است، رسانه های مدعی اصلاحات همه کشته شدگان سین کیانگ را مسلمان معرفی کردند و در همان حال به جای حمایت از مسلمانان اویغور، تحلیل های محافل و رسانه های غربی را بازنویسی کردند. آنان از این اقدام دو هدف عمده را دنبال می کردند؛ یا دستگاه دیپلماسی کشور را تحریک کرده و آن را مجبور کنند که در واکنشی عجولانه، به جریان ایجاد شده در غرب پیوسته و با حمایت از تجزیه سین کیانگ، در وضعیت مخاصمه با این کشور قرار گیرد؛ و یا اینکه در صورت عدم ورود ایران به این جریان، ضربه ای حیثیتی به جمهوری اسلامی وارد کرده و با اشاعه فرضیات کذب، دولت را به رفتار دوگانه در برابر مسلمانان جهان متهم کنند؛ با این ادعا که جمهوری اسلامی در حالی از مسلمانان غزه حمایت می کند که در برابر قتل عام مسلمانان سین کیانگ توسط دولت! چین سکوت کرده است. شدیدترین واکنش نسبت به وقایع چین از سوی نخست وزیر ترکیه بود که او نیز به دنبال آشکار شدن اهداف تجزیه طلبانه غرب، رفتار سیاسی خود را وارد چارچوب های قانونی و حقوقی کرده و یادآور شد که «آنکارا قصد مداخله در امور داخلی چین را ندارد و به تمامیت ارضی چین احترام می گذارد.» همانطوری که پیشتر اشاره شد، جمعیت مسلمان چین به دلیل حاکمیت اکثریت غیر مسلمان، از تبعیض موجود به شدت رنج می برد؛ وضعیتی که در کشورهای اروپایی مانند فرانسه نیز قابل مشاهده است و جمعیت 10 درصدی مسلمان این کشور، از کمترین حقوق سیاسی و اجتماعی برخوردار نیستند. خواسته تمامی مسلمانان جهان رفع این تبعیض های مذهبی و نژادی در حکومت های غیر مسلمان است که درباره چین، دستگاه دیپلماسی کشورمان این مسئله را به مقامات پکن گوشزد کرده است. دولت پکن نیز اگر خواستار برطرف شدن تهدید تجزیه استان سین کیانگ با هدایت غرب است، باید درباره سیاست های خود نسبت به مسلمانان اویغور تجدیدنظر کرده و از تبعیض در برخورد با آنان دست بردارد.